ببار باران

ببار باران

کمی آرام....که پاییز هم صدایم شد

که دلتنگی و تنهایی رفیق با وفایم شد
ببار باران
بزن بر شیشه قلبم....بکوب این شیشه را بشکن
که درد کمتری دارد اگر با دست تو باشد

ببار باران
که تا اوج نخفتن ها مدام باریدم از یادش
ببار باران
درخت و برگ خوابیدن

اقاقی....یاس وحشی....کوچه ها روزهاست خشکیدن
ببار باران
جماعت عشق را کشتن
کلاغا بوته ی سبز وفا را بی صدا خوردن
ولی باران ، تو با من بی وفایی
توهم تا خانه ی همسایه می باری
و تا من
میشوی یک ابر تو خالی



:: برچسب‌ها: باران , دلتنگی , اقاقی , همسایه ,
|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 12 / 8 / 1390
زیباترین لحظات زندگی از نظر چارلی چاپلین

 

عاشق شدن
آنقدر بخندی که دلت درد بگیره
بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی هزار تا نامه داری

برای مسافرت به یک جای خوشگل بری

به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی
به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی
از حموم که اومدی بیرون ببینی حو له ات گرمه !

آخرین امتحانت رو پاس کنی
کسی که معمولا زیاد نمی‌بینیش ولی دلت می‌خواد ببینیش بهت تلفن کنه

توی شلواری که تو سال گذشته ازش استفاده نمی‌کردی پول پیدا کنی
برای خودت تو آینه شکلک در بیاری و بهش بخندی !!!
تلفن نیمه شب داشته باشی که ساعتها هم طول بکشه

بدون دلیل بخندی
بطور تصادفی بشنوی که یک نفر داره از شما تعریف می‌کنه

از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه هم می‌تونی بخوابی !

آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یاد شما می‌یاره

عضو یک تیم باشی

از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی.
دوستای جدید پیدا کنی
.
وقتی "اونو" میبینی دلت هری بریزه پایین !
.
لحظات خوبی رو با دوستانت سپری کنی
کسانی رو که دوستشون داری رو خوشحال ببینی    یه دوست قدیمی رو دوباره ببینید و ببینید که فرقی نکرده
عصر که شد کنار ساحل قدم بزنی

یکی رو داشته باشی که بدونید دوستت داره
 
یادت بیاد که دوستای احمقت چه کارهای احمقانه ای کردند و بخندی و بخندی و ....... باز هم بخندی

اینها بهترین لحظه‌های زندگی هستند
که بایدقدرشون روبدونیم زندگی یک هدیه است که باید ازش لذت برد نه مشکلی که باید حلش کرد

وقتی
زندگی 100 دلیل برای گریه كردن
به تو نشان میده
تو 1000 دلیل برای خندیدن
به اون نشون بده.
(چارلی‌ چاپلین)



:: برچسب‌ها: زندگی , عاشق شدن , مسافرت , آهنگ , هدیه ,
|
امتیاز مطلب : 56
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 11 / 8 / 1390
زندگی

زندگی

 

             زندگي دفتري از خاطره است

                       يك نفر در دل شب ، يك نفر در دل خاك

                            يك نفر همدم خوشبختي هاست ، يك نفر همسفر سختي هاست

                                                   چشم تا باز كنيم عمرمان مي گذرد ، ما همه همسفريم

                     زندگي زيباست

 

                     زشتي هاي آن تقصير ماست

 

                           در مسيرش هرچه نازيباست آن تدبير ماست

 

                              زندگی آب روانی است روان می گذرد

 

                                                           آنچه تقدیر من و توست همان می گذرد

 



:: برچسب‌ها: زندگی , شب , آب روان ,
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 10 / 8 / 1390
کهنه عشق

 

Join Gevo Group                                                                         سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پابرجاست

سلام بر روی ماه تو عزیز دل سلام از ماست

تو به رویای کوتاهی دعای هر سحرگاهی

شدم خواب عشقت چون مرا این گونه می‌خواهی

من آن خاموش خاموشم که با شادی نمی‌جوشم

ندارم هیچ گناهی جز که از تو چشم نمی‌پوشم

تو غم در شکل آوازی شکوه اوج پروازی

نداری هیچ گناهی جز که بر من دل نمی‌بازی

مرا دیوانه می‌خواهی ز خود بیگانه می‌خواهی

مرا دلباخته چو مجنون ز من افسانه می‌خواهی

شدم بیگانه با هستی ز خود بی‌خود تر از مستی

نگاهم کن نگاهم کن شده آنچه می‌خواستی

بکش دل را شهامت کن مرا از غصه راحت کن

شدم انگشت نمای خلق مرا تو درس عبرت کن

بکن حرف مرا باور نیابی از من عاشق‌تر

نمی‌ترسم من، از اقرار گذشت آب از سرم دیگر



:: برچسب‌ها: سلام , خاموش , شکوه , دلباخته ,
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 9 / 8 / 1390
زندگی

 

 

 

زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن
گردشـــی در کوچــه باغ راز کن
هر که عشقش در تماشا نقش بست
عینک بد‌بینی خود را شکسـت
من مـیـــان جســـم‌ها جــان دیـــده‌ام
درد را افکنـــده درمـان دیـــده‌ام
دیــــده‌ام بــر شـــاخه‌ها احـســـاسـ‌ـها
می‌تپــد دل در شمیــــم یاسها
زنــدگــی موسـیـقـی گنـجشـکهاست
زندگی باغ تماشـــای خداســت
گـــر تـــو را نــور یـقیــــن پیــــــدا شود
می‌تواند زشــت هم زیبا شــود
حال من، در شهر احسـاسم گم است
حال من، عشق تمام مردم است!
زنـدگــی یــعنـی همیـــــــن پــروازهــا
صبـــح‌هـا، لبـخند‌هـا، آوازهـــا
ای خــــطوط چهــــره‌ات قـــــــرآن من
ای تـو جـان جـان جـان جـان مـن
با تـــو اشــــعارم پـر از تــو مــی‌شـود
مثنوی‌هایـم همــه نو می‌شـود
حرفـهایـم مــــرده را جــــان می‌دهــد
واژه‌هایـم بوی بـاران می‌دهـــد

"مولانا"


:: برچسب‌ها: زندگی , موسیقی , صبح ها , باران ,
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 8 / 8 / 1390
نام من عشق است

 

نام من عشق است

 

شبی با بید می رقصم، شبی با باد می جنگم
که چون شب‌بو به وقت صبح، من بسیار دلتنگم

مرا چون آینه هر کس به کیش خود پندارد
و الّا من چو می با مست و هشیار یکرنگم

شبی در گوشه ی محراب قدری ربّنا خواندم
همان یک بار تار موی یار افتاد در چنگم

اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست
که من گریانده‌ام یک عمر دنیا را به آهنگم

به خاطر بسپریدم دشمنان! چون نام من عشق است
فراموشم کنید ای دوستان! من مایۀ ننگم

“مرا چشمان دل سنگی به خاک تیره بنشانید”
همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم

شاعر: علیرضا بدیع



:: برچسب‌ها: آینه , محراب , عشق ,
|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 7 / 8 / 1390
دلنوشته ای با امام زمان

 

 

دل نوشته ای به امام زمان علیه السلام .. :: یا صاحب الزمان رمز ظهور تو ترک گناه و یکدلی و دعای ماست .. سلام مولای من، سلام معشوق عالمیان، سلام انتظار منتظران .. می‌خواهم از جور زمانه بگویم ، می‌خواهم بگویم و بنویسم از فسادی که جهان را چون پرده‌ای فراگرفته اما زمان فرصتی است اندک و انسان آدمی است ناتوان. پس ذره‌ای از درد دلم را به زبان می آورم تا بدانی چقدر دلگیر و خسته‌ام.

آغاز نامه به جهانبان جهان و جهانیان خدای هر دو جهان:

مولای من می‌دانی چند سال است انتظار می‌کشم. از وقتی سخن گفته‌ام و معنای سخن خود را فهمیده‌ام انتظارت را می‌کشم. بیا و این انتظار مرا پایان بده.

خسته‌ام از دست زمانه ، چقدر جور زمانه را تحمل کنم. چقدر ناله مظلومانه کودکان و معصومانی را که زیر ستم اند بشنوم و سکوت کنم. خودت بیا و این جهان سیاه را پایان بده. بیا و جهان را آباد کن. بیا و از آمدنت جهان را شاد کن. می‌دانی چندین هزار کودک بی پناهند، خودت بیا و پناه بی پناهان باش.

چند پیش بود که خوابت را دیدیم گفته بودی می‌آیی و به اندازه تمام سال های نبوده ات با من حرف می زنی و به درد دل من گوش می‌دهی اما تا خواستی بگوئی کی و کجا؟، از خواب پریدم و از آن شب به بعد دیگر نمی خوابم. راستش می‌ترسم. می‌ترسم بیائی و من خواب باشم. می‌ترسم بیائی، همه تو را ببینند و تنها من از دیدنت محروم بمانم. هنوز هم می ترسم…

حس می‌کنم با این که شبهاست خواب به چشم ندارم اما در خواب غفلتم. بیا و بیدارم کن. بیا و هشیارم کن. بیا و همه جهانیان را از خواب غفلت بیدار کن. همه به خواب سنگین جهل فرورفته اند و صدای مظلومان و دل شکستگان را نمی‌شنوند. خودت بیا و همه ما را از این کابوس جهانی نجات بده.

ای منجی عالمیان ، جهان در انتظار توست مسافر من! نیستی تا ببینی مردم روز میلادت یعنی رمز عشق پاک چه می‌کنند! چگونه بغض سنگین خود را در گلو نگه داشته اند و انتظار می کشند. منتظرند تا کی بیاید و جهان را از عدل پرکند. کسی بیاید و به این جهان بی اساس پایان دهد بیا تا بعد از این در کوچه های غریب شهر روز میلادت را با بودنت جشن بگیریم و خیابان‌های تاریک و ظلمات را با نور بودنت چراغانی کنیم. بیا و ببین مردم روز آمدنت چه می‌کنند؟

روز جمعه، روز خودت، روز منتظرانت به سراغ حافظ رفتم تا با فالی دلِ شکسته و سینه‌ی زخمی‌ام را مرهمی باشم. می‌دانی چه آمد؟

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور….

نه؛ غم می‌خورم؛ غم می‌خورم بخاطر روزهایی که نبوده‌ای تا لحظات تلخ غم را کنارم باشی. غم می‌خورم به خاطر روزهایی که به یادت نبوده‌ام و با گناه شب شده‌اند. همان روزهایی که در تقویم خاطره‌ها در منجلاب گناه و زشتی با قلم جهل ثبت کرده‌ام.

بهترین روز تنها روز ظهور توست. کی می‌آید؟ کی می‌شود که با قلم عقل و راستی بر صفحه دل حک کنم و با صدای بلند فریاد بزنم و به گوش جهانیان برسانم.«بهترین روز ، روز ظهور مولاست»

با تمام جهل و مستی تصمیم گرفته‌ام دفترچه رزوگار را با پاک کنِ مهر و عطوفت پاک کنم و از اول با نام تو روزگار را آغاز کنم. هنوز در نخستین صفحات آن مانده‌ام و مطلبی برای نوشتن ندارم. تا پایان نوشتن انتظارت می‌کشم.

دیوانه مسلمانی که در روزهای انتظار هزار بار به دیوانگی‌اش ایمان می‌آورد….



:: برچسب‌ها: یا مهدی , انتظار , منجی عالمیان , جمعه ,
|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 6 / 8 / 1390
جملات تفکر برانگیز وارزشمند

 

یک آهنگ می تواند لحظه ای جدید را بسازد

جملات فوق العاده ارزشمند و تفکر برانگیز

یك گل میتواند بهار را بیاورد

یك درخت می تواند آغاز یك جنگل باشد

یك پرنده می تواند نوید بخش بهار باشد

یك لبخند میتواند سرآغاز یك دوستی باشد

یك دست دادن روح انسان را بزرگ میكند

یك ستاره میتواند كشتی را در دریا راهنمایی كند

یك سخن می تواند چارچوب هدف را مشخص كند

یك پرتو كوچك آفتاب میتواند اتاقی را روشن كند

یك شمع میتواند تاریكی را از میان ببرد

یك خنده میتواند افسردگی را محو كند

یك امید روحیه را بالا می برد

یك دست دادن نگرانی شما را مشخص میكند

یك سخن میتواند دانش شما را افزایش دهد

یك قلب میتواند حقیقت را تشخیص دهد

یك زندگی میتواند متفاوت باشد



:: برچسب‌ها: گل , خنده , سخن , ستاره , سخن ,
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 5 / 8 / 1390
دلتنگی

 


لیلا

یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه ی لیلا نشست

عشق آن مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او

پر ز لیلا شد دل پر آه او

گفت یارب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم میزنی

دردم از لیلاست آنم میزنی

خسته ام زین عشق

دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو من نیستم

گفت ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا و پنهانت منم

سالها با جور لیلا ساختی

من در کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یکجا باختم

کردمت آواره ی صحرا نشد

گفتم عاقل میشوی اما نشد

سوختم در حسرت بک یا ربت

غیر لیلا بر نیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سر میزنی

در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بی قرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم



:: برچسب‌ها: لیلا , عشق , مجنون , حریم ,
|
امتیاز مطلب : 58
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 4 / 8 / 1390
مادرم


 

 

اگر بخواهم از تو بگویم باید از چشمانت بگویم که هزازان هزار اشک سبز

ایثار دارند و چشمه چشمه مهربانی که ساحل نگاهت را خیس می کند ، باید

از دستانی بنویسم که صدها شقایق محبت دارند که به اندازه تمامی گلبرگ

های سرخ آن بدان پینه بسته است ومن چقدر این دستها را دوست دارم ،

بگذار تمامی پرنده های خوشبختی را به سوی ساحل چشم هایت رهسپار

کنم و بگذار به بهشتی که از آن توست قسم بخورم که همیشه و در همه

حال به یاد تو باشم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تقدیم به مهربانم

 

عزیزتر از جانم

 

امید زندگیم

 

مادرم



:: برچسب‌ها: مادرم , امیدزندگیم , اشک , ساحل نگاهت ,
|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 3 / 8 / 1390
مردم

مهربان باش

 

 

مردم اغلب بی انصاف، بی منطق و خود محورند، ولی آنان را ببخش

اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند، ولی مهربان باش.

اگر موفق باشی دوستان دروغین و دشمنان حقیقی خواهی یافت، ولی موفق باش.

اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند، ولی شریف و درستکار باش.

آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند، ولی سازنده باش.

اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند، ولی شادمان باش.

نیکی های درونت را فراموش می کنند، ولی نیکوکار باش.

بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد.

و در نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان "تو و خداوند" است نه میان تو و مردم.

دکتر علی شریعتی


|
امتیاز مطلب : 41
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 2 / 8 / 1390
پاییز



پاییز را دوست دارم       

پاییز را دوست دارم، بخاطر رفتن و رفتن...و خیس شدن زیر باران های پاییزی
پاییز را دوست دارم، بخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها
و من عاشقانه
پاییز را دوست دارم … پاییز را دوست دارم بخاطر تولد پاکش

زرد است که لبریز حقایق شده است ، تلخ است که با درد موافق شده است

عاشق نشدی و گرنه می فهمیدی ، پاییز بهاریست که عاشق شده است...



:: برچسب‌ها: پاییز , رفتن , عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12

نویسنده : فاطیما
تاریخ : 1 / 8 / 1390
جرم

 

 

سکوت جرم کوه ها نیست

وسوختن جرم خورشید ابدا

جرم نکرده ام که بره ی قلبم

رها بشود در چراگاه زمین

باعلفهای مسموم

دراغوش برق نگاه گرگهای نیمه وحشی

دنیا قانون دارد

کوه هماره لال

ومذهب خورشید اتش

وزندگی کابوس بلند جهان

وتو بی خیال سوت می زنی هستی را

ورهایم می کنی باکابوسهای وحشی

من زمین را باتو دوست دارم

حتا اگر علفهایش مسموم

حتا اگر اهالی اش وحشی

کابوس جهان تمام میشود

پراز رویای زندگی میشوم

تو در کنارم ارام خوابیده ای

من تنفس میکنم بهشت را

حنانه داوودی



:: برچسب‌ها: سکوت , جرم/ سوختن , کوهها , خورشید ,
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 30 / 7 / 1390
آغاز



آغاز من، تو بودی و پایان من تویی
آرامش پس از شب توفان من تویی
حتی عجیب نیست، که در اوج شک و شطح
زیباترین بهانه‌ي ایمان من تویی
احساسهایی از متفاوت میان ماست
آباد از توام من و ویران من تویی
آسان نبود گرد همه شهر گشتنم
آنک، چه سخت یافتم: "انسان" من تویی
پیداست من به شعله تو زنده ام هنوز
در سینه من، آتش پنهان من تویی
هر صبح، با طلوع تو بیدار می شوم
رمز طلسم بسته چشمان من تویی
هر چند سرنوشت من و تو، دوگانگی است
تنهای من! نهایت عرفان من تویی

(سهیل محمودی)
 



:: برچسب‌ها: آغاز , پایان , تنهای من ,
|
امتیاز مطلب : 31
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 29 / 7 / 1390
یک شب

 

یك شب ز ماورای سیاهی ها
چون اختری بسوی تو می آیم
بر بال بادهای جهان پیما
شادان به جستجوی تو می آیم

سرتا بپا حرارت و سرمستی
چون روزهای دلكش تابستان
پرمیكنم برای تو دامان را
از لاله های وحشی كوهستان


یك شب ز حلقه كه به در كوبم
در كنج سینه قلب تو می لرزد
چون در گشوده شد تن من بی تاب
در بازوان گرم تو می لغزد

دیگر در آن دقایق مستی بخش
در چشم من گریز نخواهی دید
چون كودكان نگاه خموشم را
با شرم در ستیز نخواهی دید

یكشب چو نام من به زبان آری
می خوانمت به عالم رویایی
بر موجهای یاد تو می رقصم
چون دختران وحشی دریایی

یكشب لبان تشنه من با شوق
در آتش لبان تو میسوزد
چشمان من امید نگاهش را
بر گردش نگاه تو میدوزد

از زهره آن الهه افسونگر
رسم و طریق عشق می آموزم
یكشب چو نوری از دل تاریكی
در كلبه ات شراره میافروزم

آه ای دو چشم خیره به ره مانده
آری منم كه سوی تو می آیم
بر بال بادهای جهان پیما
شادان به جستجوی تو می آیم

فروغ
 



:: برچسب‌ها: شادان , دلکش , کنج سینه , شراره ,
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 28 / 7 / 1390
قلب من

قلب من هر لحظه به یاد تو می تپد گوش کن شاید صدای آن را بشنوی.


|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 27 / 7 / 1390
دوستت دارمها


 

دوستت دارم ها .......
 
دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا،
دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را…
این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!
باید آدمش پیدا شود!
باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!
سِنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند!
فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با خودت بِکشی‌اش…
شروع می‌کنی به خرج کردنشان!
توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی
توی رقص اگر پا‌به‌پایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند
توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد
در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خنده‌ات انداخت و اگر منظره‌های قشنگ را نشانت داد
برای یکی یک دوستت دارم خرج می‌کنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ می‌شود خرج می‌کنی! یک چقدر زیبایی یک با من می‌مانی؟
بعد می‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند متهمت می‌کنند به هیزی… به مخ‌زدن به اعتماد آدم‌ها!
سواستفاده کردن به پیری و معرکه‌گیری…
اما بگذار به سن تو برسند!
بگذار صندوقچه‌شان لبریز شود آن‌‌وقت حال امروز تو را می‌فهمند بدون این‌که تو را به یاد بیاورند
غریب است دوست داشتن.
و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...
وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...
و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛
به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر.
تقصیر از ما نیست؛
تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند


:: برچسب‌ها: دوستت دارم , قصه عاشقانه , عاشق تر , سرخوش تر ,
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
:: ادامه مطلب
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 27 / 7 / 1390
مناجات

 خدایا ... به من کمک کن تا آنچه را برایم رقم زدی با آرامش و صبر بپذیرم .                                                            مرا یاری کن تا پذیرفتن آن مرا در دعا کردن به درگاهت کاهل نکند یاریم کن تا آنچه را می خواهم تنها از تو بخواهم و خواستن و رسیدن به آن مرا از تو حتی لحظه ای دور نکند ...                                                                   خدای خوبم ... کمکم کن تا در خواستن این خواسته همواره امیدوار باشم و در لحظه لحظه آن به تو توکل کنم ... کمکم کن که به یاری تو در این مسیر ایمان قلبی داشته باشم و با یقین به آن بیاندیشم ...                                                خدایا ... آفات و بدی های خواسته ام را از من دور کن تا آن را وسیله ای کنم برای نزدیکیم به تو  و کمکم کن که در ابتدای خواستنم و در میان آن و در انتهای آن بر محمد و خاندان پاکش درود فرستم و آنان را زیباترین واسطه ها برای روا شدن حاجتم قرار دهم نمی دانم اینها که می گویم مناجات است یا درد دل ... اما می دانم که درد است ... درد است اینکه مناجات هایم با تو دیر می شود ...                                                       درد است اینکه به کلبه دلم با تو سر نمی زنم ...                     به تاریخ مناجات قبلی ام نگاه کردم ... انگار که سالهاست با تو سخن نگفته ام ... دلم تنگ توست . چه کنم از دست این منِ من ... که تا هوای مناجات می کنم ُ وسوسه ای در دلم می اندازد و هوایی ام می کند . چه کنم ... تو به دادم برس .                                                                            کم کمک به سال می رسد دوری ام از کتابت ... که همنشینش شده بودم ... شاید از سال بگذرد مناجات خواندنم از صحیفه ات ... دلم را غبار گرفته ... فکرم راکد شده ... قلبم خاموش شده ... هرچه هست می دانم که تنها و تنها چاره اش پیش توست . کمکم کن مهربانم . راهی برایم بگشا  همتی در من بگمار تا بسی بهتر از گذشته با تو خلوت کنم ... بیچارگیم را تنها تو می دانی و تنها تویی که همیشه با من می مانی ... و دردم را تنها تو درمانی  تو که مهربان ترین مهربانانی .... 



:: برچسب‌ها: خدایا , خواستن , قلبم , خلوت , مهربانترین ,
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 26 / 7 / 1390
نازنین



ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته‌ای
دشمن از دوست ندانسته و نشناخته‌ای
من ز فکر تو به خود نیز نمی‌پردازم
نازنینا تو دل از من به که پرداخته‌ای
چند شب‌ها به غم روی تو روز آوردم
که تو یک روز نپرسیده و ننواخته‌ای
گفته بودم که دل از دست تو بیرون آرم
بازدیدم که قوی پنجه درانداخته‌ای
تا شکاری ز کمند سر زلفت نجهد
ز ابروان و مژه‌ها تیر و کمان ساخته‌ای
لاجرم صید دلی در همه شیراز نماند
که نه با تیر و کمان در پی او تاخته‌ای
ماه و خورشید و پری وآدمی اندر نظرت
همه هیچند که سر بر همه افراخته‌ای
با همه جلوه ی طاووس و خرامیدن کبک
عیب آنست که بی مهرتر از فاخته‌ای
هر که می‌بیندم از جور غمت می‌گوید
سعدیا بر تو چه رنجست که بگداخته‌ای
بیم ماتست در این بازی بیهوده مرا
چه کنم دست تو بردی که دغل باخته‌ای

(سعدي) )
 



:: برچسب‌ها: نازنین , ماه , زلف , سعدی ,
|
امتیاز مطلب : 31
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 25 / 7 / 1390
دعا

 

نردبان قلب من شکسته است...

می شود برای من دعا کنی؟

یا اگر خدا اجازه می دهد...

جای من کمی خدا خدا کنی؟

چون دلم شبیه یک نماز بین راه...

خسته و شکسته است...

می شود برای بی قراری دلم ،

یک سفارشی به آن کریم با وفا کنی؟

التماس دعا...



:: برچسب‌ها: نردبان , قلب , دعا ,
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 16 / 7 / 1390
بیا مهدی

 

مولای خوبم

گل نرگسم

پسر فاطمه

 

بیا مهـــــدی گــل زهــــرا که چشمم مست دیدارت

بیـــا که من نمی‌دانـــــم کجــــــا گردم به دنبــــالت

السلام علیک یابن الحسن .....یا مولا........

آقا جونم...

تازگیا دلم خیلی بی تابی تو رو میکنه... خیلی سراغتو میگیره... خیلی ناارومی میکنه...

بدجوری هواتو کرده.... چی جوابشو بدم؟؟

 

 

اقاجون قربون قدمت... هنوزم نمی خوای بیای؟



به امید ظهور و تجلی نور

اللهم عجل لولیک الفرج

 


اللهم اجعلنی من انصاره واعوانه


اللهم ارنی الطلعه رشیده والغره الحمیده


اللهم اکشف هذه الغمه عن هذه الامه بحضوره و عجل لنا ظهوره

العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان

التماس دعای فرج


 

 



:: برچسب‌ها: مهدی , گل نرگس , دعای فرج ,
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 15 / 7 / 1390
واسه تو

 

 
 

واسه تو

تک تک ترانه هامو می نویسم واسه تو

ابر احساسمو بارون خیس خیسم واسه تو

زندگیم یه شورو حالی داره از عطر تنت

از شقایق ، رمز عشق و من میپرسم واسه تو

 

ای تو تک ستاره ی شب سیاه و ظلمتم

بی تو هرشب غمی سنگین میشینه تو غربتم

تو بمون پیشم همیشه که به عشق بودنت

همه عاشقونه هام با تو میان تو خلوتم

 

تویی اون عزیزترین خاطره ی رها شدن

یاد یک شب زیر بارون بیخیال قدم زدن

دیدنت مثل یه رویا واسه من غنیمته

هرگز این رویای عاشقانه رو به هم نزن

 

می شه با تو زندگی رو به فضای قصه برد

همه گذشته ها رو به فراموشی سپرد

با یه حرف خیلی ساده می شه باز عاشق شد و

میشه با یه بوسه ی شیرین در آغوش تو مرد

 

تن تو تنها پناهه واسه خواب گریه هام

از همه دنیا فقط همین یکی مونده برام

اگه تو یه روز بخوای سفر کنی از پیش من

هر کجا بخوای بری همراه تو منم میام

 

واژه ها خیلی کم ان برای از تو گفتنم

اونی که همیشه عاشق تو بود و هست منم

گرچه من هیچی ندارم که ببازم ولی باز

واسه خاطر تو دست به هر قماری میزنم

 

 

تو لایق آنی که ترانه هایم را هدیه به دستانت کنم .

واژه به واژه میپرستمت ای آنکه چشمان تو یک شب مرا شاعر کرد .



:: برچسب‌ها: بارون , شقایق , رمز عشق , ستاره ,
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 13 / 7 / 1390
سوگند

 

 

سوگند......

بجز حضور تو.....

هیچ چیزاین جهان بیکرانه راجدی نگرفته ام

حتی عشق را



:: برچسب‌ها: سوگند , حضور , عشق ,
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 12 / 7 / 1390
زیر گنبد کبود

                                                                       جز من وخدا

زیر گنبد کبود
  عرفان نظر آهاری
با خدا طرف شدن
کار مشکلی ست
زندگی
بازی خدا و یک عروسک گلی ست..
هیچ چیز مثل بازی قشنگ ما
عجیب نیست
بازی ای که ساده است و سخت
مثل بازی بهار با درخت
سالهاست
اسم بازی من و خدا
زندگی ست
پرده ها کنار رفت
خود به خود
با شروع بازی خدا
عشق افتتاح شد 
تا که او مرا برای بازی خودش
انتخاب کرد
توی گوش من یواش گفت
تو دعای کوچک منی
بعد هم مرا مستجاب کرد
زیر گنبد کبود
بازی خدا
نیمه کاره مانده بود

                                                            واژه ای نبود و هیچ کس

شعری از خدا نخوانده بود
روزگار روبه راه بود
هیچ چیز
نه سفید و نه سیاه بود
با وجود این
مثل اینکه چیزی اشتباه بود

 

کسی نبود

 



:: برچسب‌ها: زیر گنبد کبود , عشق , عروسک گلی ,
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 11 / 7 / 1390
تنهایی

 

چرا وقتی که آدم تنها میشه .…

غم و غصه اش قد یک دنیا میشه .…

میره یک گوشه پنهون می شینه .…

اونجا رو مثه یه زندون می بینه .…

غم تنهایی اسیرت میکنه .…

تا بخوای بجنبی پیرت میکنه .…

وقتی که تنها میشم اشک تو چشام پر می زنه .…

غم می آید یواش یواش خونه ی دل در میزنه .…

یاد اون شبها می افتم زیر مهتاب بهار .…

توی جنگل لب چشمه می نشستیم من و یار .…

غم تنهایی اسیرت میکنه .…

تا بخوای بجنبی پیرت می کنه .…

می گن این دنیا دیگه مثه قدیما نمیشه .…

دل این آدما زشته دیگه زیبا نمیشه .…

اون بالا باد داره زاغه ابرارو چوب میزنه .…

اشک این ابرا زیاده ولی دریا نمیشه .…

غم تنهایی اسیرت میکنه .…

تا بخوای بجنبی پیرت میکنه .…



:: برچسب‌ها: غم تنهایی , اشک ,
|
امتیاز مطلب : 49
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 10 / 7 / 1390