|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 15 / 8 / 1398
سلام بر مهدی زهرا سلام بر امید دلها
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 28 / 11 / 1394
یا صاحب الزمان
یا صاحب الزمان چگونه هر جمعه عطر نرگس به مشامـم بـرسد امـا با یـاد تو بی قرار نشوم چگونه یادت تمام وجودم را نلرزاند مـحل قـرارت بـا عاشـقان کـجـاسـت؟ کـاش می دانستم چه زمان عطر نـفـس هایت در انجا می پیچد تا با پـای پـیـاده بـه سویت شتابم. مولا نگاهم را دریاب پنجره ی غبار گرفته ی دلم را دستی بکش بی صبرانه در انتظار ظهورت هستم باشد که مرا از عاشـقان دل خـسته ی خود بـدانی یا صاحب الزمان.
بيا مهدي شب هجران سحر كن آقا جان! غـم دوري تـو را به كدامين بهانه التيام بخشم و مرغ غمزده قلبم را كه بـه چـهار چوب خسته سينه ام سر مي كوبد. شب ها كه تو بيـداري و اقـامـه صـلاة مي كـنــي. چــكاچــك جـنـگي عـظـيم در قـلبم، ميان نفس و ايمانم خواب را از ديدگانم مي برد. همين يك ذرّه اميد است كه سوسوي ستاره شبهاي من شده. اگر نه، به كدامين بهانه و به اميد كدام قـوت و نـيـرو پـاي در راه تـاريك و پـرخـار و سنگ مي توانستم بنهم. اين تويي، كه به خاطر ديدن روي ماهت تاول هاي كف پايم را تحمل ميكنم. آقاجان، تو اباصالحي و من... دلِ ناصالحم را فرزند شايسته خويش كن. صالح كه شَوَم، افتخار مي يابم.
:: برچسبها:
صاحب الزمان ,
جمعه ,
عطر نرگس ,
مهدی جان ,
قرار عاشقان ,
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 7 / 6 / 1392
به اميد تو دل به آسمان بستم
به ياد تو به آسمان نگاه ميكنم
به عشق تو شب ها را تا سحر بيدار ميمانم
مينويسم درد دلم را تا فردا برايت بخوانم
به هواي تو به آسمان تاريك خيره ميشوم تا شايد چهره زيباي تو را ببينم
واقعيت اين است كه دلم براي تو تنگ شده
حقيقت اين است كه دلم به انتظار دوباره ديدن تو نشسته
دلتنگ چشمهايت
دست هاي مهربانت
به لحظه اي مي انديشم كه بتوانم پرواز كنم
و به سوي تو بيايم
تازه فهميدم كه چقدر تو برايم عزيز و مقدسي
اي سرچشمه خوبي ها و پاكي ها
به هواي تو در اين شب دلتنگي سر به هوا شدم
چشم هاي بهانه گير، دست هاي خالي ،شانه هاي پر از نياز
نه يك لحظه، نه يك روز، حرف از يك عمر دلتنگيست
انگار عمريست كه دلتنگم
ساده تر بگويم دلم ميخواهد كه هميشه در كنارم باشي
:: برچسبها:
امید ,
تو ,
دل ,
آسمان ,
انتظار ,
دلتنگم ,
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 18 / 2 / 1392
رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در ندشت
و...و من همچون غربت زده ای در اغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید
کاش قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت
کاش توی جاده های زندگی خنده هم از گریه سبقت می گرفت
:: برچسبها:
رویا ,
تاریکی ,
روشنایی ,
ساحل ,
دریا ,
قلب ,
خنده ,
گریه ,
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 20 / 1 / 1392
عشق يعني هزار دليل براي رفتن داري اما بدنبال يه
بهونه اي تا بموني...
هر وقت از دست کسی یا چیزی ناراحت
شدی
فقط یه لحظه , یه لحظه
به نبودنش یا نداشتنش فکر کن.....!
:: برچسبها:
عشق ,
زندگی ,
بهونه ,
پاداش ,
فرصت ,
|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 13 / 12 / 1391
یاد گرفته ام که چگونه بی صدا گریه کنم
یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را بی صدا کنم .
تو نگرانم نشو !!
همه چیز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی !
یاد گرفته ام ….نفس بکشم بدون تو……و به یاد تو !
یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن سپری کنم .
و جای خالی تو را با خاطرات با تو بودن پر کنم !
تو نگرانم نشو جان من!!
همه چیز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام که بی تو بخندم…..
یاد گرفته ام بی تو گریه کنم… بدون شانه هایت….!
یاد گرفته ام …که دیگر عاشق نشوم به غیر تو !
یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم ….
و مهمتر از همه یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم !
اما هنوز یک چیز هست …که یاد نگر فته ام …
که چگونه…..!
برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم …
و نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم ….
تو نگرانم نشو !!
فراموش کردنت را هیچ وقت یاد نخواهم گرفت .
:: برچسبها:
یاد گرفته ام ,
هق هق ,
نفس ,
رویا ,
بودن ,
|
امتیاز مطلب : 52
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 8 / 12 / 1391
درس زندگی
وقتی به شدت عصبانی شدی دستهایت را در جیبهایت بگذار.
یادت باشد بهترین رابطه میان تو و همسرت زمانی است
که میزان عشق و علاقهتان به هم بیش از میزان نیازتان به یکدیگر باشد.
مهم نیست چه سنی داری هنگام سلام کردن مادرت را در آغوش بگیر.
اگر کسی تو را پشت خط گذاشت تا به تلفن دیگری پاسخ دهد تلفن را قطع کن.
هیچوقت به کسی که غم سنگینی دارد نگو "میدانم چه حالی داری" چون در واقع نمیدانی.
یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه میخواهی نوعی شانس و اقبال است.
هیچوقت به یک مرد نگو موهایش در حال ریختن است. خودش این را میداند.
از صمیم قلب عشق بورز. ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است.
در مورد موضوعی که درست متوجه نشدهای درست قضاوت نکن.
وقتی از تو سوالی را پرسیدند که نمیخواستی جوابش را بدهی، لبخند بزن و بگو: "برای چه میخواهید بدانید؟"
هرگز موفقیت را پیش از موقع عیان نکن.
هیچوقت پایان فیلمها و کتابهای خوب را برای دیگران تعریف نکن.
با زنی که با بیمیلی غذا میخورد ازدواج نکن.
وقتی احساس خستگی میکنی اما ناچاری که به کارت ادامه بدهی، دست و صورتت را بشوی و یک جفت جوراب و یک پیراهن تمیز بپوش. آن وقت خواهی دید که نیروی دوباره بدست آورده ای.
هرگز پیش از سخنرانی غذای سنگین نخور.
راحتی و خوشبختی را با هم اشتباه نکن.
هیچوقت از بازار کهنه فروشها وسیله برقی نخر.
شغلی را انتخاب کن که روحت را هم به اندازه حساب بانکیات غنی سازد.
سعی کن از آن افرادی نباشی که میگویند: "آماده، هدف، آتش"
هر وقت فرصت کردی دست فرزندانت را در دست بگیر. به زودی زمانی خواهد رسید که او اجازه این کار را به تو نخواهد داد.
چتری با رنگ روشن بخر. پیدا کردنش در میان چترهای مشکی آسان است و به روزهای غمگین بارانی شادی و نشاط میبخشد.
وقتی کت و شلوار تیره به تن داری شیرینی شکری نخور.
هیچوقت در محل کار درمورد مشکلات خانوادگیات صحبت نکن.
وقتی در راه مسافرت، هنگام ناهار به شهری میرسی رستورانی را که در میدان شهر است انتخاب کن.
در حمام آواز بخوان.
در روز تولدت درختی بکار.
طوری زندگی کن که هر وقت فرزندانت خوبی، مهربانی و بزرگواری دیدند، به یاد تو بیفتند.
بچهها را بعد از تنبیه در آغوش بگیر.
فقط آن کتابهایی را امانت بده که از نداشتنشان ناراحت نمیشوی.
ساعتت را پنج دقیقه جلوتر تنظیم کن.
هنگام بازی با بچهها بگذار تا آنها برنده شوند.
شیر کم چرب بنوش.
هرگز در هنگام گرسنگی به خرید مواد غذایی نرو. اضافه بر احتیاج خرید خواهی کرد.
فروتن باش، پیش از آن که تو به دنیا بیایی خیلی از کارها انجام شده بود.
از کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد، بترس.
:: برچسبها:
عصبانی ,
عشق ,
آغوش ,
غم ,
صمیم قلب ,
|
امتیاز مطلب : 50
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 13 / 11 / 1391
دلم برای کسی تنگ است که گاهی دل تنگم میشد…
دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه داد…
دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلامش مرا در عشقش غرق میکرد…
دلم برای کسی تنگ است که هنگام دلتنگیهام آغوشش مأمنم بود…
دلم برای کسی تنگ است که دستانم همیشه گرمای دستانش را می طلبید…
دلم برای کسی تنگ است که هر شب سرم شانه هایش را آرزو داشت…
:: برچسبها:
دلم ,
دلتنگم ,
طلوع عشق ,
آغوش گرم ,
|
امتیاز مطلب : 50
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 7 / 11 / 1391
خدایا سرده این پایین از اون بالا تماشا کن
اگه میشه فقط گاهی بیا دست منو "ها" کن
خدایا سرده این پایین ببین دستامو میلرزه
دیگه حتی همه دنیا به این دوری نمی ارزه
بگو گاهی که دلتنگم از اون بالا تو میبینی
بگو گاهی که غمگینم تو هم دلتنگ و غمگینی
کسی اینجا نمیبینه که دنیا زیر چشماته
یه عمره یادمون رفته زمین دار مکافاته
خدایا وقت برگشتن یه کم با من مدارا کن
شنیدم گرمه آغوشت اگه میشه منم جا کن
نمیدونم این شعر از کیه ولی مال هرکی هست به نظر من فوق العاده قشنگه.
همیشه با خوندنش آرامش میگیرم.خدا رو نزدیک تر حس میکنم و حس میکنم داره صدامو میشنوه
خدا جونم خیلی دوست دارم.قول میدی هیچ وقت تنهام نذاری...؟
:: برچسبها:
خدایا ,
دلتنگم ,
سرده ,
زمین ,
مدارا ,
گرم ,
آغوش ,
|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 25 / 9 / 1391
زندگي شگفت انگيز است
فقط اگربدانيد که چطور زندگي کنيد
كوچك باش و عاشق ...
كه عشق میداند
آئین بزرگ كردنت را ...
بگذارعشق خاصیت تو باشد
نه رابطه خاص تو باکسی
فرقى نميكند
گودال آب كوچكى باشى
يا درياى بيكران
زلال و پاک كه باشى
تصویر آسمان در توست
چرا که مردم آنچه را که گفتهای فراموش خواهند کرد
حتا آنچه را که انجام دادهای به فراموشی خواهند سپرد
اما هرگز از یاد نخواهند برد که باعث شدهاید چه احساسی نسبت به خود داشته باشند
دوست داشتن دلیل نمیخواهد
ولی نمیدانم چرا
خیلیها
و حتی خیلیهای دیگر
میگویند
این روزها
دوست داشتن
دلیل میخواهد
و پشت یک سلام و لبخندی ساده
دنبال یک سلام و لبخندی پیچیده
و دنبال گودالی از تعفن میگردند
دیشب
باز هم به خودم قول دادم
من سلام می گویم
و لبخند می زنم
و قسم میخورم
و میدانم
عشق همین است
به همین ساد گی
:: برچسبها:
زندگی ,
عشق ,
دریای بیکران ,
دوست داشتن ,
دلیل ,
|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 8 / 8 / 1391
یکی داشت و یکی نداشت
اونی که داشت تو بودی و اونی که نداشت من بودم
یکی خواست و یکی نخواست
اونی که خواست تو بودی و اونی که بی تو بودن و نخواست من بودم
یکی آورد و یکی نیاورد
اونی که آورد تو بودی و اونی که به جز تو به هیچکس ایمان نیاورد من بودم
یکی موند و یکی نموند
اونی که نموند تو بودی و اونی که بی تو موند من بودم
یکی رفت و یکی نرفت
اونی که رفت تو بودی و اونی که بخاطر تو تو قلب کسی نرفت من بودم
:: برچسبها:
بود ,
نبود ,
من ,
تو ,
ایمان ,
قلب ,
|
امتیاز مطلب : 38
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 25 / 7 / 1391
تو کجایی سهراب؟؟؟
آب را گـــــل کردند...
چــــشم ها را بستند...
وچـــــه با دل کردند...
وای سهراب کـــــجایی آخر...؟
زخـــــم هــا بر دل عــــــاشق کردند...
خــــــون به چــــــشمان شـــــقایق کردند...
تو کــــجایی سهراب؟؟؟
که هـــــمین نزدیـــــکی...
عــــــشق را دار زدند...
هــــمه جا ســـــایه ی دیــــوار زدند...
وای سهراب دلــــــم را کـشتند...
صــــــبر کن سهراب...!
قایقت جا دارد؟؟؟
من هم از همهمه اهل زمین دلگیرم
این جا نمیشود به کسی نزدیک شد
آ دم ها از دور دوست داشتنی ترند!!
:: برچسبها:
سهراب ,
آب ,
دل ,
گل ,
عاشق ,
شقایق ,
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 19 / 10 / 1391
می توان در قاب خیس پنجره
چك چك آواز باران را شنید
می توان دلتنگی یك ابر را
در بلور قطره ها بر شیشه دید
می توان لبریز شد از قطره ها
مهربان و بی ریا و ساده بود
می توان با واژه های تازه تر
مثل ابری شعر باران را سرود
:: برچسبها:
قاب پنجره ,
باران ,
دلتنگی ,
قطره ها ,
واژه ها ,
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 8 / 7 / 1391
حجاب فقط یه پوشش در میان انواع پوشش ها نیست
حجاب فقط یه سلیقه در میان سلیقه ها نیست
حجاب فقط یه مرام شخصی یا گروهی خاص در میان مرام
ها نیست
حجاب فقط جلوگیرنده ی نگاه ها و پیشنهاد های انسان های
دنباله روی شهوت نیست
حجاب ترجیح دادن خدا برتمامی نظرها و نگاه ها و سلیقه های
غیرخدا
حجاب ارزش دادن به تلاش های زهراست
حجاب یعنی فهمیدن علت مظلومیت های زهرا
حجاب یعنی کنار زدن تمام فایده های بی حجابی به خاطر
خدا و خود
حجاب یعنی می دانم که صلاحم در حجاب است چون خدا
صلاحم را اینگونه می داند
حجاب یعنی ...
:: برچسبها:
حجاب ,
پوشش ,
سلیقه ,
خدا ,
مظلومیت زهرا ,
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 30 / 6 / 1391
باز باران میچکد از چشم خیسم
با گهر های فراوان قصه ام را مینویسم
می خورد بر بام گونه اشکهای بی درنگم
می چکد بر روی کاغذ لحظه های رنگ رنگم
یادم آرد روز باران چشم در چشم سیاهش
گردش یک روز دیرین دربلندای نگاهش
شاد و خرم نرم و نازک عاشقی دیوانه بودم
توی جنگلهای بی احساس از نگارم میسرودم
می دویدم هم چو آهو گرد قلب مهربانش
می پریدم از لب جوی بلند گیسوانش
میشنیدم از پرنده قصه های مرگ فرهاد
از لب باد وزنده عشق های رفته بر باد
داستانهای نهانی گشت برمن آشکارا
رازهای زندگانی کرده بودش سنگ خارا
پیش چشم فردا دستش از دستم جدا شد
قصه عشق او هم در خاطراتم فنا شد
:: برچسبها:
باران ,
گونه ,
چشم ,
آهو ,
فرهاد ,
سنگ خارا ,
|
امتیاز مطلب : 50
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 27 / 6 / 1391
بزار عاشقت بمونم
حالا که همش تو رویاست بذار دلتنگت بمونم
مرگ بیداری برا من اینو خیلی خوب می دونم
بذار عاشقت بمونم بذار عاشقت بمونم
بذار عاشقت بمونم
قلب من می گه که هستی اما چشمام می گه نیستی
خیلی سخته باورم شه که تو پیشم دیگه نیستی
بگو که هنوز چشاتو رو به عشق من نبستی
چشم من می گه تو رفتی اما قلبم می گه هستی
مگه میشه تو نباشی تو مثه نفس می مونی
دستای گرمتو کاشکی تو به دستم برسونی
دستم بی تو بی پناه ِ می میرم وقتی نیستی
مگه میشه باورم شه که تو پیشم دیگه نیستی
حالا که همش خیاله بذار دستاتو بگیرم
بذار تو فرض محالم با تو باشم تا بمیرم
بذار عاشقت بمونم بذار عاشقت بمونم
حالا که همش تو رویاست بذار دلتنگت بمونم
مرگ بیداری برا من اینو خیلی خوب می دونم
بذار عاشقت بمونم بذار عاشقت بمونم
بذار عاشقت بمونم
:: برچسبها:
رویا ,
بیداری ,
قلب من ,
عاشق ,
خیال ,
|
امتیاز مطلب : 40
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 20 / 6 / 1391
سلام آقای من بیا واین روزها را زیباتر کن.بیا شبهای تنهاییمان را پر کن.
آقا جون دلمون گرفته وهوای شهرمون گرفته تر.آقا از خدا بخواه این غیبت تموم بشه ما که روسیاهیم. خودت
بخواه.آقا بیا واین شب هجران سحر کن.روز فرج روز شکفتن گلهای آرزوی ماست.مهدی فاطمه بیا ودل مشتاق
ما را با عطر حضورت نورانی کن.شب قدر منتظریم....
:: برچسبها:
مهدی فاطمه ,
شب قدر ,
روز فرج ,
تعطیل ,
|
امتیاز مطلب : 36
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 15 / 5 / 1398
کف پایم زخمی است
ودلم زخمی تر
لحظه ای صبر نما
تادلم را که به پایت افتاد،
از زمین بردارم.
سهم من از این عشق - چه تفاوت دارد - سهم این عشق کجاست؟
تو که ما را به تمنای وصال آزردی،
از چه آخر به دل ما غم هجران دادی؟
در دلت چیست؟ بگو
عشق ما یا غم او
درد ما یا تب او
تو ندانی که چه دردیست غم دل به زبان آوردن.
ما که دیگر رفتیم؛
ولی از عشق سخن با دل دیوانه نگو،
که دلت از سنگ است و دل دیوانه از شیشه
او که عاشق بشود،
نکند فهم که سنگ از شیشه چه بدش می آید.
عاقبت سنگ زد و شیشه شکست.
کودکی این را گفت؛
و دل من بشکست.
با خدا من گفتم درد دل از غم تو
و خدا گفت به من،
بنده کوچک من،
دل او از سنگ است.
پس تو بیهوده نکوش
دل او از سنگ است.
:: برچسبها:
دل ,
سنگ ,
شیشه ,
کودکی ,
خدا ,
|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 12 / 5 / 1391
یک نفر تا به ابد دلتنگ است...
عشق آبی رنگ است...
اشک ها جاری شد...
در فرو دست انگار ، یک نفر دلتنگ است...
همه ی شهر کنون خوابیدند ،
چشم من بیدار است ،
با تپش های دل پنجره گویی امشب ،
لحظه ی دیدار است...
در دل شهر غریب ،
با تو این عمر گرانمایه رقم خواهم زد ،
در شب تنهایی...
با تو در کوچه ی مهتاب قدم خواهم زد...
یاد آن روز بخیر...
فاصله بین من و تو ، فقط نامت بود ،
در میان همگان ،
دل من در سفر عشق خریدارت بود ،
تا افق همسفرت خواهم بود...
با دلم باش که در این وادی
دل مردم سنگ است...
یاد این باش که در پشت سرت ،
یک نفر تا به ابد دلتنگ است
:: برچسبها:
دلتنگ ,
عشق ,
لحظه ی دیدار ,
شب تنهایی ,
|
امتیاز مطلب : 140
|
تعداد امتیازدهندگان : 35
|
مجموع امتیاز : 35
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 7 / 1 / 1391
عشق تو...
این روزها زیادی ساکت شده ام ،
نمی دانم چرا حرفهایم ، به جای گلو
از چشمهایم بیرون می آیند...!
*****
عشق تو
شوخی زیبایی بود که خداوند با قلب من کرد ! زیبا بود امّا شوخی بود !
حالا تو بی تقصیری ! خدای تو هم بی تقصیر است !
من تاوان اشتباه خود را پس میدهم . . .!
تمام این تنهایی تاوان « جدّی گرفتن آن شوخی » است...
*****
دستم نمک نداشت هی میشکستیش
دلم چی؟؟؟
بهونت واسه شکوندنهای پشت سرهم چی بود؟
:: برچسبها:
حرفهایم ,
عشق ,
شوخی ,
اشتباه ,
|
امتیاز مطلب : 134
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 6 / 1 / 1391
در خود نگاه می کنم که ببینم خطا کجاست ؟
بعد از کمی تامل و قدری سکوت
پی میبرم آنجا که خالی از
" خداست " خطاست......!
( دکتر علی شریعتی )
*************
به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم
فهمیدم که بیمارم ...
خدا فشار خونم را گرفت،
معلوم شد که لطافتم پایین آمده!
زمانی که دمای بدنم را سنجید،
دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد
.
آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم
تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود ...
و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.
به بخش ارتوپدی رفتم،
چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.
بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم ...
فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم،
چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.
زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم،
معلوم شد که مدتی است صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن میگوید نمی شنوم...!
خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد،
و من به شکرانه اش تصمیم گرفتم
از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم :
هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم.
قبل از رفتن به محل کار یک قاشق آرامش بخورم.
هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.
زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم.
و زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.
امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند :
رنگین کمانی به ازای هر طوفان،
لبخندی به ازای هر اشک،
دوستی فداکار به ازای هر مشکل،
نغمه ای شیرین به ازای هر آه،
و اجابتی نزدیک برای هر دعا.
جمله نهایی :
عیب کار اینجاست که من "آنچه هستم" را با " آنچه باید باشم " اشتباه می کنم،
خیال میکنم آنچه باید باشم هستم،
در حالیکه آنچه هستم نباید باشم ...
:: برچسبها:
خدا ,
خطا ,
کلینیک ,
صبح ,
صبر ,
|
امتیاز مطلب : 100
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 4 / 11 / 1390
امروز، امروز است ...
امروز صبح اگر از خواب بیدار شدی و دیدی ستاره ها در آسمان نمی تابند
ناراحت نشو
حتما دارن با تو قایم باشک بازی میکنن
پس با آنها بازی کن
امروز هرچقدر بخندی و هرچقدر عاشق باشی از محبت دنیا کم نمیشه
پس بخند و عاشق باش
امروز هرچقدر دلها را شاد کنی کسی به تو خورده نمیگیرد
پس شادی بخش باش
امروز هرچقدر نفس بکشی جهان با مشکل کمبود اکسیژن رو به رو نمی شه
پس از اعماق وجودت نفس بکش
امروز هرچقدر آرزو کنی چشمه آرزوهات خشک نمی شه
پس آرزو کن
امروز هرچقدر خدا را صدا کنی خدا خسته نمی شه
پس صدایش کن
او منتظر توست
او منتظر آرزوهایت
خنده هایت
گریه هایت
ستاره شمردن هایت و عاشق بودن هایت است
امروزت را دریاب
امروز جاودانه است
و
امروز زیباترین روز دنیاست!
چون امروز روزی است که آینده ات را آنطور خواهی ساخت که تا امروز فقط تصورش میکردی...
آری، زندگی را آنگونه که دوست داری تصور کن تا آنگونه شود!
:: برچسبها:
امروز ,
دلها ,
آرزو ,
آینده ,
زندگی ,
|
امتیاز مطلب : 85
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 30 / 10 / 1390
به آنهایی فکر کن که هیچگاه فرصت آخرین نگاه و خداحافظی را
نیافتند .
به آنهایی فکر کن که در حال خروج از خانه گفتند :
"روز خوبی داشته باشی"، و هرگز روزشان شب نشد.
به بچه هایی فکر کن که گفتند :
"مامان زود برگرد"، و اکنون نشسته اند و هنوز انتظار می کشند.
به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن
یکدیگر ندارند
و ای کاش زودتر این موضوع را می دانستند.
به افرادی فکر کن که بر سر موضوعات پوچ و احمقانه رو به روی
هم می ایستند
و بعد "غرور" شان مانع از "عذر خواهی" می شود،
و حالا دیگر حتی روزنه ای هم برای بازگشت وجود ندارد.
من برای تمام رفتگانی که بدون داشتن اثر و نشانه ای از مرگ،
ناغافل و ناگهانی چشم از جهان فرو بستند،
سوگواری می کنم.
من برای تمام بازماندگانی که غمگین نشسته اند و هرگز نمی
دانستند که :
آن آخرین لبخند گرمی است که به روی هم می زنند،
و اکنون دلتنگ رفتگان خود نشسته اند،
گریه می کنم.
به افراد دور و بر خود فکر کنید ...
کسانی که بیش از همه دوستشان دارید،
فرصت را برای طلب "بخشش" مغتنم شمارید،
در مورد هر کسی که در حقش مرتکب اشتباهی شده اید.
قدر لحظات خود را بدانید.
حتی یک ثانیه را با فرض بر این که آنها خودشان از دل شما خبر
دارند از دست ندهید؛
زیرا اگر دیگر آنها نباشند،
برای اظهار ندامت خیلی دیر خواهد بود !
:: برچسبها:
فکر کن ,
غرور ,
غمگین ,
دلتنگ ,
|
امتیاز مطلب : 82
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 27 / 10 / 1390
عشق من گوش کن يادته که گفتم دوستت دارم و پرسيدی چقدر ؟ جوابم يادته ؟
گفتم نمی دونم و فقط می دونم خيلی زياد ... ولی حالا می دونم چقدر :
عشق من دوستت دارم ؛ تا حدی که حاضرم با تو تا اوج قله های بلند و سخت زندگی بدون توقف برم و خستگی راه را تا وقتی با منی حس نخواهم کرد .
عشق من دوستت دارم ؛ به همان اندازه که ستاره ها و ماه آسمون را دوست دارن و به بودنش نيازمندند ؛ به بودنت نيازمندم .
عشق من دوستت دارم ؛ تاحدی که لرزش انگشتانم به من قدرت نوشتن و لبانم قدرت بيان اين حس را نمی دهند .
عشق من دوستت دارم ؛ به همان اندازه که سوختن چوب در آتش دردناک است ؛ دوری از تو برايم سخت و زجرآور است .
عشق من دوستت دارم ؛ تاحدی که می خواهم آنقدر بگريم و فرياد بزنم تا ثانيه های ساعت دلشون برام بسوزه و با سرعت بيشتری روی صفحه روزگار حرکت کنند ؛ تا روز ديدار من و تو زودتر از راه برسه تا آغوش گرمت را حس کنم ؛ آغوشی که مدتهاست برايم باز مونده و انتظارم را می کشد .
عشق من دوستت دارم ؛ به همون اندازه ای که آب از خشک شدن می ترسه ؛ من از اينکه روزی از من دلگير بشی و ترکم کنی می ترسم .
عشق من دوستت دارم ؛ تا حدی که با نفسهام به درونم رخنه کردی و تمام سلولهای بدنم با عطر قدمهات جون تازه گرفته اند
عشق من دوستت دارم ؛ تا حدی که حد ندارد دوستت دارم . هنوز فکر می کنم که جواب سئوالت را کامل ندادم و بدون که جواب دادن به اين سئوال از تمام سئوالهايی که اکنون پاسخشون را پيدا کرده ام سختتر و طولانی تر است .
من با تو زنده ام همسفر من ... می پرستمت
:: برچسبها:
عشق من ,
خیلی زیاد ,
دوستت دارم ,
,
|
امتیاز مطلب : 75
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 25 / 10 / 1390
دلـت را بتـکان... غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن
دلت را بتکان
اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین
بگذار همانجا بماند
فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش
قاب کن و بزن به دیوار دلت ...
دلت را محکم تر اگر بتکانی
تمام کینه هایت هم می ریزد
و تمام آن غم های بزرگ
و همه حسرت ها و آرزوهایت ...
باز هم محکم تر از قبل بتکان
تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای هم بیفتد!
حالا آرام تر، آرام تر بتکان
تا خاطره هایت نیفتد
تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟
خاطره، خاطره است
باید باشد، باید بماند ...
کافی ست؟
نه، هنوز دلت خاک دارد
یک تکان دیگر بس است
تکاندی؟
دلت را ببین
چقدر تمیز شد... دلت سبک شد؟
حالا این دل جای "او"ست
دعوتش کن
این دل مال "او"ست...
همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالا
و حالا تو ماندی و یک دل
یک دل و یک قاب تجربه
یک قاب تجربه و مشتی خاطره
مشتی خاطره و یک "او"...
خـانه تـکانی دلـت مبـارک
:: برچسبها:
دل ,
غصه ,
تجربه ,
کینه ,
خاطره ,
خانه تکانی دل ,
|
امتیاز مطلب : 61
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 23 / 10 / 1390
دوست دارم بگویم سلام
ولی دلم می لرزد،
آخر می دانم از پس هر سلامی وداعی تلخ به انتظار نشسته است
دوست دارم یک دل سیر نگاهت کنم
ولی باز دلم می لرزد
می دانم که از پس نگاه دلم را پاره پاره جا خواهم گذاشت
دوست دارم قلبم را برایت هدیه کنم
ولی باز دلم می لرزد
می دانم که برای اینکار هم باید ته صف زنبیل دل به دست انتظار بکشم
دوست دارم عشقم را فریاد بزنم
ولی باز دلم می لرزد
می دانم که فریادم هم به جایی نمی رسد
دوست دارم ،دوستت بدارم
این بار انگار دلم نلرزید
چون خوب می دانم که هیچکس مرا از این حس نمی تواند جدا کند
حتی آن چشمهای افسونگر عاشق کشت
اری ...
من با خیالتم خوشم...
:: برچسبها:
سلام ,
نگاه ,
دلم ,
وداع ,
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 22 / 10 / 1390
دلم...
دلم امشب چه آرامست
ولی چشمهایم بارانی
نمی دانم که امشب
باز هم به دیدارم میایی
دلم تنگ است پر درد است
بدون تو خوشی ننگ است
سکوت مبهمت را همین یک شب بیا بشکن
که سخت محتاج صدایت هستم
دلم امشب چه اشوب است
بدون تو چه تنهایم
بدون تو و دست هایت
ببین هم آغوش سنگ هایم
بیا با من بخوان شعر امیدت را
که من نومید بی تو می بارم
برای تو و چشمان زیبایت
ببین تا صبح با گریه بیدارم
:: برچسبها:
دلم ,
سکوت ,
صدا ,
درد ,
صبح ,
|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 18 / 10 / 1390
علی جان آب هنوز خجل است از روی ماهت.از فرای دست پدر چه دیدی که چون کبوتر پر گشودی.
اللهم ارزقنی شفاعة الحسین یوم الورود.
:: برچسبها:
علی اصغر ,
اب ,
کبوتر ,
|
امتیاز مطلب : 49
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 11 / 9 / 1390
خدا را دوست دارم,به خاطر اینکه مرا برای خودم میخواهد نه خودش.
خدا را دوست دارم,به خاطر اینکه همیشه وقت دارد حرف هایم را بشنود.
خدا را دوست دارم,به خاطر اینکه فقط وقت بیکاریش یاد من نمی افتد.
خدا را دوست دارم,به خاطر اینکه میتوانم از یکی دیگرپیشش گله کنم,بگویم که گله دارم.
خدا را دوست دارم,به خاطر اینکه همیشه پیشم میماند و مرا تنها نمیگذارد,دوست داشتنش ابدی است.
خدا را دوست دارم,به خاطر اینکه میتوانم احساسم را راحت به او بگویم,نه اصلا نیازی نیست بگویم,خودش میتواند نگفته حرفم را بخواند.
خدا را دوست دارم,به خاطر اینکه به من میگوید دوستم دارد و دوست داشتنش را مخفی نمیکند.
خدا را دوست دارم,به خاطر اینکه تنها کسی است که میتوانی جلویش بدون اینکه خجل شوی گریه کنی و بگویی دلت براش تنگ شده.
خدا را دوست دارم,به خاطر اینکهمیگذارد دوستش داشته باشم وقتی میدانم لیاقت انرا ندارم.
خدا را دوست دارم,به خاط اینکه از من میپذیردکه بگویم,خدا را دوست دارم .
بی پناهم من,امانم میدهی
نور میخواهم,نشانم میدهی
بی تو در این کوچه ها در یوزه ام
تا بیایی در فراقت روزه ام
:: برچسبها:
خدا ,
دوست دارم ,
لیاقت ,
راحت ,
|
امتیاز مطلب : 31
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 5 / 9 / 1390
یا ابا صالح التماس دعا هر کجا رفتی یاد ما هم باش
نجف رفتی کاظمین رفتی کربلا رفتی یاد ما هم باش
مدینه رفتی به پابوس قبر پیغمبر و مادرت زهرا
به دیدار قبر مخفی از کوچه ها رفتی یاد ما هم باش
زیارت نامه که می خوانی بر مزار آن تربت خاموش
به دیدار قبر بی شمع مجتبی رفتی یاد ما هم باش
بغل کردی قبر مادر را ، جای ما هم او را زیارت کن
به دیدار نینوا رفتی یاد ما هم باش
شب جمعه کربلا رفتی یاد ما هم کن چون زدی بوسه
کنار قبر ابوالفضل با وفا رفتی یاد ما هم باش
بزن بوسه جای ما روی فرق عباس و اکبر و اصغر
سر قبر قاسم و قبر عمه ها رفتی یاد ما هم باش
به جای ما هم زیارت کن عمه ات را در کنج ویرانه
برای بوسیدن آن دردانه ها رفتی یاد ما هم باش
نماز حاجت که می خوانی از برای فرج مسجد کوفه
دعا کردی از برای فرج ، التماس دعا یاد ما هم باش
شدی مُحرم در مراسم حج ، یا مَنی رفتی یاد ما هم باش
به هر جا رفتی برو مهدی هر کجا رفتی یاد ما هم باش
محمد جواد بستانی راد
:: برچسبها:
اباصالح ,
التماس دعا ,
مهدی ,
,
|
امتیاز مطلب : 54
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 4 / 9 / 1390
دل زود بــاورم را ، بـــه کــــرشـــمــه ای ربودی
چــو نـیــاز مـا فـزون شـد ، تـو بـنـاز خود فزودی
بـه هــم الـفـتی گـرفـتیم ، ولـی رمــیــدی از مـا
مـن و دل هـمان کـه بـودیم و تـو آن نـه ای که بودی
مـن از آن کــِشـم نـــدامـت کــه تـرا نــیـازمـودم
تــو چــرا ز مــن گـریــزی کــه وفـــایــم آزمودی
ز درون بُــــود خــــروشــم ولـی از لــب خـمـوشــم
نـه حـکــایـتی شـنـیـدی نــه شــکـایـتـی شــنـودی . . .
:: برچسبها:
کرشمه ,
الفت ,
ندامت ,
شکایت ,
|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 4 / 9 / 1390
شبیه برگ پاییزی،پس از تو قسمت بادم
خداحافظ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
خداحافظ، و این یعنی در اندوه تومیمیرم
در این تنهایی مطلق که می بندد به زنجیرم
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
و برق نا امیدی بر سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق،از دلبستگی هایم
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم
خداحافظ، تو ای همپای شبهای غزل خوانی
خداحافظ، به پایان آمد این دیدار پنهانی
خداحافظ،بدون تو گمان کردی که می مانم
خداحافظ،بدون من یقین دارم که می مانی!!!
:: برچسبها:
خداحافظ ,
تنهایی ,
ناامیدی ,
غزل خوانی ,
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 7 / 9 / 1390
روزگاري رازِ زيبايي زنبق ها را نمي دانستم!
دستم به دستگيره دل سپردن نمي رسيد!
چشم چکامه هايم ضعيف بود!
پس با عينکِ عشق به آسمان نگاه کردم!
به باغ و بلوغِ بوسه و بي حصاريِ آواز!
به پولکِ سرخ ماهي تُنگ!
به چهره ام در آينه تَرَک دار!
نگاه کردم و دانستم!
دانستم که جهان،
کوچکتر از کُره درسِ جغرافيِ دبستان است!
دانستم که کليدِ تمام قفلهاي ناگشوده دنيا،
همه اين سالها در جيب من بود و بي خبر بودم!
دانستم که مي شود با يک چوب کبريت،
خورشيدِ عظيمي را در آسمان روشن کرد!
دانستم که گذشتن از گناهِ روزگار آسان است!
بخشيدنِ خشمِ شعله بر پَرِ پروانه
و آمرزشِ زنبورهاي گزنده عسل آسان است!
حالا از پَس همين عينک به زندگي نگاه مي کنم!
در پَسِ همين عينک چشم به راهِ تو مي مانم!
در پسِ همين عينک مي گريم
و روزي،
در پَسِ همين عينک خواهم مُرد!
آي!
قاريانِ خاموشِ گريه هاي من!
ديگر از دوريِ دستها و ستاره ها زاري نکنيد!
من در تب و تابِ اين ترانه هاي تنهايي،
به جاي تمامِ شما گريه کرده ام!
:: برچسبها:
روزگار ,
راز زنبق ,
گریه ,
,
|
امتیاز مطلب : 60
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 2 / 9 / 1390
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 30 / 8 / 1390
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 29 / 8 / 1390
دوباره جمعه گذشت و قنوت گریان ماند
دوباره گیسوی نجوای ما پریشان ماند
دوباره زمزمه ی کاسه های خالی ما
پس ازنیامدنت گوشه ی خیابان ماند
شبیه شنبه ی هر هفته پشت پنجره ام
و کوچه کوچه ی شهرم دوباره زندان ماند
برای آمدنت چندسال بایستی
در این تراکم بی انتهای ویران ماند؟
نیامدی که ببینی نگاه منتظرم
چه روزها به امید تو زیر باران ماند
سکوت آخر حرف من است چون بی تو
دوباره حنجره ام زیر بغض پنهان ماند
:: برچسبها:
جمعه ,
قنوت ,
کوچه ,
حنجره ,
سکوت ,
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 27 / 8 / 1390
دل و روز نامه پیچیدم توی جعبه ای گذاشتم
خوب و محکم او نو بستم راه دیگه ای نداشتم
بردمش اداره ی پست دادمش برات بیارن
دل و تحویل نگرفتن پیش بسته ها بزارن
گیر دادن دلت بزرگه نمیشه اون و فرستاد
مونده بودم چه کنم من دل من یاد تو افتاد
یاد اون روزی که قلب ت یه دفعه مثل یه سنگ شد
خاطرات ت یادم اومد دل من دوباره تنگ شد
حالا من این دل تنگ و میدمش برات بیارن
این دفعه میشه فرستاد انگاری حرفی ندارن
دل من قد یه دنیا تو رو دوست داره همیشه
پیش من باشی نباشی عاشق هیشکی نمیشه
دل من پیش تو باشه اگه میشه نگه اش دار
حس کنم مال تو هستم لا اقل واسه ی یکبار bi
:: برچسبها:
دل ,
روزنامه ,
اداره پست ,
عاشق ,
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 25 / 8 / 1390
سلام خدا جون …
میدونم ازم دلخوری ، میدونم چند وقته بهت سر نزدم ، میدونم چند وقته فراموشت کردم !
خدا جون میخوام واست از دلتنگی م بگم ، میدونم مثه همیشه سنگه صبورمی ..
دلم خیلی گرفته ، این بار نه از دور و بریهام ، نه از دنیا ، از خودم !!
یه مدته حضورت توی لحظه های بودنم احساس نمیشه !
یه مدته بودنت توی زندگی م کمرنگ شده !
یه مدته از گناه ابایی ندارم !
یه مدته دیگه از سنگینی نگاهت شرم ندارم !
یه مدته توی مرداب زندگی غرق شدم !
یه مدته بنده ی ناسپاس شدم !
یه مدته مغرور شدم !
خدا جون نمیدونم چرا دیگه صدای اذونت آرومم نمیکنه !
یه مدته شنیدن صدای “الله اکبر ” اذونت مضطربم میکنه !
اضطراب از فاصله ی افتاده بین من و تو
خدا جون … تو کمکم کن !!
نذار از تو تهی بشم ، نذار با نبودنت بمیرم !
“ دستمو بگیر، کمکم کن“
:: برچسبها:
خدا ,
سنگ صبور ,
ناسپاس ,
|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 25 / 8 / 1390
غدیر ، نه فراموش شدنی است و نه کهنه شدنی؛ ماندگار است و پویا و زندگی ساز.
غدیر، تجلی ولایت و رکن حیات معنوی انسان است.
غدیر، روز اکمال دین و اتمام نعمت حق است.
غدیر، آزمایشگاه بود و علی، وسیله امتحان مدعیان ایمان، تا در جریان اطاعت از رهبری او و پذیرفتن ولایتش، صداقت او را در عمل نشان دهند.
پیامبرگرامی اسلام صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم، خواست تا جریان رهبری امت، از آغاز به دست پاکترین و شایستهترین افراد باشد و آب زلال حق، در بستر تاریخ و زمان و در توالی نسلها و اندیشهها، آلوده نگردد و دشمنان نتوانند از آب گل آلود، ماهیِ مراد خویش را بگیرند.
بر همین اساس است که غدیر هیچ گاه فراموش نمیشود؛ بلکه همواره نامیرا و جاودانه باقی خواهد ماند
:: برچسبها:
عید ,
غدیر ,
علی ,
جاودانه ,
|
امتیاز مطلب : 39
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
نویسنده : فاطیما
تاریخ : 24 / 8 / 1390